روز جهاني ناشنوايان
هشتم مهر ماه به مناسبت روز جهاني ناشنوايان عمق محبت در دنياي سكوت
خنده هايتان بي صداست. آهنگ كلامتان به افق هامي رسد و در دنياي خود، پر ازهيجان و صدا، سخن مي رانيد، درحالي كه ما نزديكترين گوش به شما هيچ نمي شنويم. فرياد مي زنيد فرياد شادي، ولي در دنياي خودتان ودر طبيعت و دنياي ما جز حركات پراحساس چيزي نمي گنجد كه با حس شنوائيمان آن را بشنويم. كلام بيجان داريد، ولي در دنياي سكوتتان پر از احساس جانفزاست. از لطافت شنيدن محروميد، ولي با تحرك و احساس آن بيشتر آشنائيد. در گذر زمان غرق مي شويد و در دنياي سكوت خويش عمق محبت را لمس مي كنيد. عشق به هستي در اعماق نگاهتان متبلور است. صداقت و راستي كه شايد آرزوي فرياد آن را داريد در ضربان حياتتان مي تپد و شما مي شنويد، نه با حس شنوائيتان، بلكه با تمام وجودتان و شما بهتر مي دانيد، تشكر از خدا يعني چه؟ مريم طهماسب پور
نخستین معلم گل های خاموش
استاد جبار باغچه بان(عسکرزاده) یکی از خادمان پر تلاش فرهنگ ایران و به معنای واقعی کلمه معلم بود. زنده یاد باغچه بان در سال 1298 آموزگاری را آغاز کرد. وی نخستین مؤسس کودکستان ناشنوایان در تبریز بود. باغچه بان، اولین شخصی است که در ایران، آموزش شنیداری و دیداری را به دستگاه آموزش کشور وارد کرد و برای نخستین بار به فکر آموزش و تربیت کودکان ناشنوا افتاد. او ابتدا با مخالفت های شدید وزارت فرهنگ وقت روبه رو شد، ولی با تلاش و پشتکار فراوان، در یک سال موفق شد به سه کودک ناشنوا، خواندن و نوشتن بیاموزد. استاد باغچه بان، نخستین دبستان ناشنوایان را در چهار راه حسن آباد تهران، در خانه ای محقر تأسیس کرد.
از زبان یک ناشنو
خدای مهربانم!
من بنده تو هستم، همان که به خواست و مصلحت تو، از یکی از حواس خود، حس شنوایی محروم است. بار الها! این بنده ناچیز، تو را به خاطر همه آنچه از نعمت ها که در اختیار او قرار داده ای و آنچه به مصلحت قرار نداده ای سپاس می گوید؛ چرا که تو قادر مطلقی.
پدر، مادر!
من فرزند شما هستم، همان که از نعمت شنوایی محروم است. خب، چه می شود کرد، خواست خدا بود که این طور باشم. شما فکر می کردید که دیگر نمی توانم زندگی کنم، ولی دیدید که چگونه برپا ایستادم و با مشکلات جنگیدم. پس خواهش می کنم میان من و دیگر خواهران و برادرانم فرق نگذارید؛ چون اکنون من دیگر از جامعه عقب نیستم. خواهش می کنم محبت خود را از من دریغ مدارید؛ زیرا من بیشتر از دیگر فرزندانتان به شما نیاز دارم.
دوست خوبم!
دوست من! من در مدرسه ویژه ناشنوایان درس می خوانم که آنجا خانم معلم ها و آقا معلم ها به زبان مخصوص با ما حرف می زنند. دوست خوبم! من با زبان مخصوص، به زبان علامت ها یا اشاره حرف می زنم. من و دوستان ناشنوایم، از روی تکان خوردن لب های دیگران می فهمیم که آنها چه می گویند. برای همین، اگر می خواهی با من حرف بزنی، لطفاً واژه ها را خیلی آرام و شمرده بگو، تا من حرف های تو را از روی تکان خوردن لب هایت بفهمم.
سکوت
از کجا آمده ای؟
از دیار ساکن!
... و شما می شنوید
نه به مانند حضور
بلکه آن قلب شما با تمام احساس
نطق دل می شنود با تمامی وجود
و شما می دانید
که دیار ساکن
اهلش از خورشید است
که صدای پر مرغابی را
با همان عطر حضور دل خود می شنود